چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۸۵ - ۰۶:۴۲
۰ نفر

ترجمه و تلخیص: دکتر فرزاد فخیمی: در نیمه اول قرن بیستم کارخانجات و صنایع آمریکا سلطه بلامنازع بر جهان داشتند.

 آنها با نقش فعال خود مسیر جنگ جهانی دوم را عوض کرده و شکست آلمان را سرعت بخشیدند، متعاقباً به بازسازی اروپا و ژاپن کمک نموده و توانایی لازم برای آمریکا در ادامه جنگ سرد با امپراطوری شوروی را فراهم ساخته و در عین حال پاسخگوی نیازهای متنوع  مردم آمریکا نیز بودند.

از پیامدهای این بازده عظیم صنعتی، ظهور طبقه متوسط و بسیار وسیع آمریکایی بود. مشاغل با پرداخت مناسب در صنایع، محرکی برای حرکت اقتصاد در حال رشد گردید. سیاست تولید انبوه در اقتصاد آمریکا با ظهور طبقه متوسط، با مصرف انبوه، توأم شد و رمز موفقیت این شیوه اقتصادی بالا نگه‌داشتن میل و اشتهای مصرف بود به گونه‌ای که مردم هیچ وقت از خرید اشباع نشوند.

صنایع آمریکا در نیمه اول قرن بیستم، اقتصاد آمریکا را فعال و سرپا نگه داشته بودند ولی این وضعیت دیرپا نبود و آثار افول در حال خودنمایی بود. در سال  1965 صنایع و کارخانجات آمریکا  53درصد ظرفیت اقتصادی آمریکا را در اختیار داشتند. این رقم در سال  1988 به 39درصد و در سال  2004 به 9درصد رسید.

اثرات افول و سقوط تولیدات به صورتی روشن در مشاغل دیده می‌شود. برای اولین بار بعد از انقلاب صنعتی، کمتر از ده‌درصد کارگران آمریکایی در حال حاضر در کارخانجات مشغول هستند. اگر این رقم را دو برابر درصد واقعی تصور کنیم، زیرا بسیاری از کارگران  در بخش خدمات اشتغال دارند که آمار درستی از آن در دست نمی‌باشد، در مقایسه با سال  1972 که سطح اشتغال   25‌درصد بود رقم بسیار پایینی است.

 از سال  1990 تا به حال مشاغل کارخانجات به طور مستمر حذف و شاغلان آنها بیکار شده‌اند. این تقلیل، همچنان ادامه داشته به طوری که در سال  1996 مشاغل کارخانجات به یک پنجم رسید. حذف مشاغل و تعطیل فعالیت کارخانجات و اخراج کارگران و کارمندان، در صنایع اتومبیل‌سازی قابل تأمل می‌باشد (مجله اکونومیست، اول اکتبر  2005).

شرکت جنرال موتورز برنامه حذف  30000 شغل و تعطیل کردن   9 کارخانه ساخت اتومبیل در سرتاسر آمریکا را مدون و به مرحله اجرا گذاشته است. بنابه گفته مدیر عامل شرکت جنرال موتورز، این تصمیم برای همسان کردن هزینه‌های شرکت با رقبای اصلی و  سودآور کردن سریع‌تر شرکت اتخاذ گردیده.

 علاوه بر مشاغل مذکور و تعطیلی  9کارخانه، شرکت جنرال موتورز همچنین اقدام به تقلیل نیروی کار در بخش ستادی و حذف   40درصد از مشاغل  به اصطلاح یقه‌سفید (کارکنان اداری) از سال  2000 را نیز به مورد اجرا گذاشته است (آسوشیتد‌پرس،  21 نوامبر  2005). نتیجه این تصمیم، ضربه خوردن وجهه اقتصادی شرکت در جامعه بود به طوری که در ماه مه  2005  سهام شرکت سقوط فاحشی کرده و در حد «کاغذ باطله» قرار گرفت (بخش اقتصادی خبرگزاری CNN).


شرکت قطعه‌سازی «دلفی»‌ متعلق به شرکت جنرال موتورز در اکتبر سال  2005 اعلام ورشکستگی نمود. در سال  1999 این شرکت   18000 کارگر را اخراج نمود و دریافتی دوسوم از   34000  کارگر ساعت کار را از ساعتی  30 دلار به ساعتی   10 دلار تقلیل داد.
شرکت فورد دیگر کارخانه عظیم اتومبیل‌سازی آمریکا نیز وضعیتی مشابه شرکت جنرال موتورز را دارد. شرکت فورد مشغول حذف 30000 شغل و تعطیل کردن   10 کارخانه است که این امر می‌تواند با نقش مهمی که در صنعت اتومبیل‌سازی دارد آغاز تعطیل کارخانجات اتومبیل‌سازی آمریکا باشد.


صنعت اتومبیل‌سازی فقط یک نمونه از سقوط عمومی قدرت صنعتی آمریکا در دو دهه گذشته می‌باشد. دیگر  کارخانه‌های غول آمریکا نیز در حال سقوط هستند و در واقع آمریکا بالغ بر سه میلیون شغل در کارخانجات را از سال  1998  از دست داده است (مجله فوربز، هفتم دسامبر  2005).


«بتلهم استیل» غول صنعت فولاد‌سازی  در حال از پا درآمدن می‌باشد و هزاران کارمند و بازنشسته حقوق دریافتی و مستمری بازنشستگی را از دست خواهند داد. نیروی کار آمریکا فقط در صنعت فلزات بین سالهای   1950 تا   2000 حدود   491000 شغل را از دست داده که بیشترین رقم حذف مشاغل و اخراج کارکنان مربوط به بعد از سال  1980 می‌باشد.


از سال  2000 تا   2003  رقم قابل ملاحظه‌ دیگری از مشاغل صنعت فولاد که حدود   149000 نفر می‌باشد نیز حذف گردید. شرکت «لوی اشتراوس» در سال  2004  آخرین کارخانه از  60 کارخانه خود را تعطیل نمود. یکی از مدیران که   23 سال برای این شرکت کار می‌کرده در این رابطه گفته: «این کار مثل مرگ یک خانواده بود» (روزنامه لندن  تایمز،  21  ژانویه   2004).سؤال این است که چرا این اتفاقات جبران‌‌ناپذیر بر صنایع و کارخانجات آمریکایی وارد شده است. پاسخ آن را باید در دو موضوع جست‌وجو کرد: جهانی شدن که چندان نیازی به توصیف ندارد ولی مهم‌تر از آن انتقال خط تولید به خارج از آمریکا می باشد.


انتقال خط تولید به خارج

کارشناسان اقتصادی بیکاری‌های فزاینده و تعطیلی کارخانجات آمریکایی را معلول جهانی‌شدن و انتقال خط تولید و در واقع انتقال تکنولوژی و سرمایه به خارج جهت استفاده از نیروی انسانی ارزان عنوان کرده‌اند. جهانی‌شدن به مفهوم تحرک فزاینده کالا، خدمات، نیروی انسانی، تکنولوژی و سرمایه در سرتاسر جهان  می‌باشد.

انتقال خط تولید و در واقع انتقال سرمایه و تکنولوژی به خارج نیز به مفهوم تأسیس کارخانجات و صنایع و انجام فعالیت‌های تولیدی از کشور اصلی به دیگر کشورهای دارای نیروی انسانی و منابع ارزان‌قیمت می‌باشد. امروزه این گرایش بسیار جدی است، به حدی که تحلیلگران پیش‌بینی می‌کنند که در پاره‌ای از صنایع «یک چهارم تا  نصف کلیه مشاغل» احتمالاً به کشورهای دارای نیروی انسانی ارزان منتقل خواهند شد (روزنامه «دیلی بگینگ» پنجم اوت  2005).


از طرفی با آغاز به‌کار منطقه تجاری آزاد در آمریکای مرکزی، تعداد بیشتری از مشاغل آمریکایی به جنوب مرز این کشور حرکت کرده است. شرکت‌های سازنده لوازم خانگی و مورد نیاز جامعه آمریکا، اکنون کلیه امور تولید خود را به منطقه آمریکایی مرکزی منتقل کرده‌اند. مکزیک امروزه نقشی پیشتاز در ساختن قطعات اتومبیل دارد و بزرگترین تولید کننده تلویزیون در جهان نیز می‌باشد.


آسیا نیز در طول سال‌های متمادی پذیرای کارخانجات آمریکایی که به خارج نقل مکان می‌کنند، بوده است.


تحقیقات انجام شده در دانشگاه «کورنل» نشان‌دهنده این واقعیت است که کشور هندوستان به تنهایی مسئول حذف  700 هزار شغل آمریکایی که به این کشور انتقال داده شده‌اند می‌باشد. کشور چین نیز صدها هزار از مشاغل انتقال یافته به خارج را جذب کرده است.

البته از نظر تاریخی فعالیت کارخانجات، صادرات و سرمایه‌گذاری مستقیم موجد آبادانی از طریق ایجاد درآمد می‌شد، ثروت آمریکا هنگامی که سود حاصل از تولیدات داخلی مجدداً در ساخت و سازها، ماشین‌آلات و تغییرات تکنولوژیکی سرمایه‌گذاری می‌شد، رشد مداوم داشت. متأ‌سفانه امروزه و با انتقال و نقل مکان کردن کارخانه‌ها و سرمایه و تکنولوژی، این مسیر به نفع کشورهای خارجی تغییر نموده است(روزنامه «دیلی بکینگ» چهارم آوریل2003).


نتیجه عینی و ملموس انتقال خط تولید به خارج فشار برای پایین آوردن دستمزدها در داخل بوده است. کارگران بیکار در مقیاس گسترده‌ای داوطلب مشاغل با دستمزدهای بسیار کمتری در صنایع می‌باشند. اگر دریافتی آنها روزگاری 51هزار دلار در سال بود، این مبلغ در بخش خدمات به 16هزار دلار، در بخش خدمات درمانی به 33هزاردلار و در بخش ساختمانی به 39هزاردلار، در سال تقلیل یافته است. در سال 2004 متوسط حقوق بازنشستگی کارکنان در آمریکا بعد از 14سال و برای اولین‌بار کاهش پیدا کرد.


امروز واردات آمریکا دوبرابر صادرات آن است. این امر منجر به عدم موازنه غیر قابل تصور حدود 800میلیارد دلار کسری در سال شده است. در صادرات موادکشاورزی نیز حتی در سال 2005 و برای اولین بار آمریکا با اولین کسری عدم موازنه در کالای کشاورزی مواجه بود.
طرفداران جهانی‌سازی عقیده دارند که نیروی انسانی در کشورهای در حال توسعه فاقد مهارت لازم برای اشتغال در قسمت‌های حساس صنایع می‌باشد و از این رو نمی‌توانند با آ‌مریکا رقابت نمایند. به عقیده آنها فقط مشاغلی که نیاز به مهارت کم و ارزش فنی کم دارند، در انتقال کارخانه به خارج از دست می‌روند.


استدلال فوق با واقعیت‌ها فاصله دارد زیرا نیروی کار ارزان در پاره‌ای از کشورهای آسیایی گام‌های بلندی در پیشرفت فنی برداشته است. در سال 2007 کشور چین بیش از 3میلیون فارغ‌التحصیل دانشگاهی خواهد داشت که همه آنها به خوبی به زبان انگلیسی تکلم می‌کنند. هندوستان نیز بیش از سه میلیون فارغ‌التحصیل دانشگاهی با تسلط کامل به زبان انگلیسی خواهد داشت. به علاوه، در زمینه مهندسی، فارغ‌التحصیل چین 600هزار نفر و فارغ‌التحصیل هند 350هزار نفر خواهند بود و این در حالی است که فارغ‌التحصیلان آمریکایی در حدود 70هزار نفر خواهند بود. بدیهی است فارغ‌التحصیلان دانشگاهی مورد اشاره مشاغل بالاتری از مشاغل نیازمند به مهارت کم و ارزش فنی کم که به آن اشاره شد، اشغال خواهند کرد(مجله فورچون، 25ژوئیه 2005).


«ریچارد رانسون» اقتصاددان در رابطه با مسئله جهانی‌شدن و همچنین انتقال تکنولوژی و سرمایه به خارج می‌گوید: «...امروزه اینکه شما کارخانه را در آمریکا و یا در چین راه بیندازید مهم نیست زیرا ماهیت کار یکی است و کارگران نیز مهارت‌های مشابه خواهند داشت.» او اضافه می‌کند: تفاوت‌های اساسی در این است که کارگران چینی هفت روز در هفته کار می‌کنند آن هم با مزد 50سنت تا یک دلار در ساعت و بدون هرگونه مزایای استخدامی، در حالی که در آمریکا مزد کارگران 10تا20برابر بیشتر از مردان کارگر چینی است و از کلیه مزایای استخدامی هم استفاده می‌کنند. با این اوصاف تصور و درک اینکه چرا کارخانجات و صنایع آمریکا به کشورهای آسیایی و آمریکایی لاتین حرکت می‌کنند چیز مشکلی نیست(بنسونز اکونومیک اندترندز، 27فوریه2004).


بسیاری از آمریکایی‌ها در ابتدای کار به نتایج فاجعه‌بار این موضوع توجه نکردند. مشاغل ارزان از جمله ساختن اسباب بازی، کفش‌دوزی، لباس‌دوزی و امثالهم در آمریکا حذف می‌شد و به کارگران خارج از آمریکا به عنوان رقبای «ارزان‌قیمت» سپرده می‌شد. به تدریج نوبت مشاغل تخصصی با مزد بسیار بالا مثل صنایع کشتی‌سازی و  تولید فولاد رسید و امروزه به‌خصوص اتومبیل‌سازی نیز به چنین سرنوشتی دچار شده و به کارگران ارزان قیمت خارج از آمریکا واگذار شده و کارگران ماهر آمریکا بیکار و اخراج شده‌اند و تخصص‌های در سطح بسیار بالا نیز احساس نگرانی شدید برای از دست دادن مشاغل خود دارند.


شرکت بوئینگ، غول صنعت هواپیماسازی آمریکا که سمبل و نماد رهبری تکنولوژی بالا می‌باشد و آینده اقتصاد آمریکا به نحو گسترده‌ای به فعالیت‌های آن وابسته است، بیشتر فعالیت‌های خود را به خارج منتقل کرده است. این شرکت در 20سال گذشته اغلب قطعات هواپیما را در داخل آمریکا تولید می‌نمود در حالی‌که امروزه 70درصد قطعات هواپیمای نسل آینده، بوئینگ787 با نام(دریم لاینر) در خارج ساخته می‌شود و حتی قطعات اساسی مثل موتور آن نیز در خارج ساخته می‌شود. نتیجه اینکه کارگران متخصص و مهندسین آمریکا اخراج شده و کنار گذاشته شده‌اند یا می‌شوند(نیوزویک، دوم دسامبر2005).


نتایج سوء از دست دادن کارخانجات به دلیل تغییر تدریجی معمولاً در فرآیند اقتصادی از طرف مردم نادیده گرفته می‌شود. البته ثروت و سود شرکت‌ها بیشتر شده و مصرف‌کنندگان نیز از خرید ارزان راضی‌تر هستند، ولی این امر تا ابد ادامه نمی‌یابد. در یک نقطه و بزنگاه زمانی مفهوم این وضعیت یعنی از دست دادن استطاعت خرید آمریکایی‌ها.


اثرات انتقال خط تولید به خارج بر زندگی آمریکاییان

سقوط تولیدات برای‌ آمریکایی متوسط دارای چه مفهومی خواهد بود؟ اول اینکه جامعه آمریکا به طور کلی و نهایتاً فقیرتر می‌شود و باید آماده باشد که سطح زندگی پایین‌تری را قبول کند. از طرفی در حالی‌که تدریجاً کارخانجات بیشتری به خارج منتقل می‌شوند، جریان پول به خارج از آمریکا بر منافع حاصل از واردات ارزان پیشی خواهد گرفت. این وضعیت در نقطه‌ای منجر به کسری تجاری بسیار سنگینی برای آمریکا خواهد شد.

 چنانچه این روند ادامه داشته باشد  آمریکاییان به اندازه کافی تولید نخواهند داشت که هزینه‌های سطح زندگی بالا را به همان گونه که آمریکایی‌های بعد از جنگ جهانی دوم از آن برخوردار بودند، تأمین نمایند.


دوم اینکه اگر شما در گروه ثروتمندان آمریکا نیستید و فقط بر درآمد شغل خود برای ادامه زندگی اتکاء ‌دارید، ‌باید خود را برای مواجهه با مسائل مربوط به امنیت شغلی آماده نمائید. به عبارت دیگر اگر شما در صنایع تولیدی کار می‌کنید نباید توقع افزایش حقوق را داشته باشید و مهم‌تر اینکه اگر شغل شما حذف و به خارج از کشور منتقل شد، شوکه نیز نشوید.


کارگر شرکت جنرال موتورز به نام «جری‌روی» 49ساله که چهار نسل او برای شرکت کار کرده‌اند با تأسف حسرت روزهای «طلایی» را می‌خورد که شرکت در چهار نوبت کار می‌کرد. او که از سال1977 برای شرکت کار کرده است می‌گوید: «وقتی از طرف شرکت کنار گذاشته شدم، گویا دنیا را بر سرم کوبیدند، آیا وعده کارخانجات تولیدی در ترسیم راه مطمئن برای رویای آمریکایی‌ها این است؟»(نیوزویک، ‌19نوامبر2005).


تحلیلگر اقتصادی «دیوید کاسل» می‌گوید: «دیگر به عقب نمی‌توان برگشت، چه، با آلترناتیوهایی مثل چین و مکزیک و امروزه آمریکای مرکزی، در انتظار حفظ سلطه صنایع و کارخانجات آمریکایی در دهه‌های آینده بودن فکر احمقانه‌ای است».


 آقای کاسل همچنین پیش‌بینی می‌کند که ظرف یک دهه شهر صنعتی دیترویت آمریکا شکلی شکسته‌تر از امروز را داشته باشد(دیلی‌نیوز نیویورک، 9اوت 2005)، نهایتاً از طریق احداث کارخانجات در خارج از آمریکا، تولید‌کنندگان در حال کاشتن تخم تخریب وضع در بلندمدت از طریق کم کردن تدریجی سرمایه آمریکاییان که اولین مشتری‌های آنها هستند، می‌باشند. در این رابطه باید این شعار قدیمی را به خاطر آورد که می‌‌گوید: «تا چرخ جنرال موتورز می‌چرخد، چرخ زندگی ملت آمریکا نیز می‌چرخد» تا چه اندازه اصالت خود را حفظ خواهد کرد.

منبع: مجله ترومپت، فوریه 2006

کد خبر 8371

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز